جشن تولد
اول فکر کنم باید یه عذر خواهی به علت تاخیرم از وانیا جوون و دوستای خوبم داشته باشم بعدهم کلی خبر
پس بیاید ادامه مطلب
اول فکر کنم باید یه عذر خواهی به علت تاخیرم از وانیا جوون و دوستای خوبم داشته باشم بعدهم کلی خبر
با اینکه تولد دخملم بهمن بود جمعه 2 بهمن(چون خاله ها کارمند هستن و فقط جمعه وقت آزاد دارن) یه جشن کوچولو خونه دایی مهدی گرفتیم چون تولد بیتا (دخترداییم)و ساجده(دختر خالم) هم بود بیتا ساله، ساجده ساله و شما ساله شدی
خیلی به وانیا خانم خوش گذشت چون اونجا چندتا بچه هم سن و سال خودش بود و کلی بازی می کرد
و تولد بعدی با تم باب اسفنجی و به عبارتی تولد اصلی جمعه بعدی بود که عمه مژگان هم زحمت کشیده بود بخاطر وانیا از تهران اومده بود مشهد تا امسال تولد این فسقل و پیش ما باشه و اما جمعه صبح خبر فوت خاله فرزانه(خاله بابا مجید)و شنیدیم که کلا برنامه ها تغییر کرد.....(خاله سرطان روده داشتن و چندسالی درگیر این بیماری بودن و خیلی سختی کشیدن)
آهاااااااااااان یادم رفت اینو بگم: روز قبل از تولد، دایی سبحان خونه ما بود و من مشغول کارهای فردا، همش حواسم به بچه ها بود که بازیشون تبدیل به دعوا نشه چون دعوا یکی از ارکان مهمه بازی این دایی و خواهرزاده ست ینی وقتی سبحان خونه ماست بعد از یکم بازی وانیا اسباب بازیاشو به سبحان نمی ده و اگه اون برداره جیغ میزنه و وقتی که ما اونجاییم هم برعکس اما بازم وانیا جیغ میزنه.. بگذریم،
داشتم کف آشپزخونه رو می شستم،چند باری اومدم توی پذیرایی و به بچه ها سر زدم خیلی بی سر و صدا داشتن کارتون می دیدن،هم کارهامو می کردم هم تو فکر اونا بودم حدود یک ربع شد دیدم هیچ صدایی نمیاد و چون آخر کارم بود و نمی تونستم از آشپزخونه بیام بیرون چندبار سبحان و صدا زدم تا بیاد و توضیح بده که چیکار می کنن واون میگفت "آبجی صبر کن الان میام"با خودم گفتم خدا رو شکر کارم تموم شد و اینا دعواشون نشد،یهو سبحان اومد و گفت آبجی موهای وانیا رو کوتاه کردم...! تعجب کردم و فکر کردم الکی میگه اما یادم اومد که سبحان همون روزا یه کاغذبری بچه گونه برای وانیا خریده بود،وانیا رو صدا زدم اما اون نیومد،با خودم گفتم حتما یکم جلوی موهای بچه رو خراب کرده... به سبحان گفتم که بره و وانیا رو بیاره اما اون با سبحان هم نیومد، سبحان میگفت اشکال نداره آبجی فردا که تولدش شد می بینیش!!
خلاصه خودم اومدم و دیدم و شدم....تمام موهای وانیا رو کوتاه کرده بود موهای وانیا تا روی شونش بود همه رو از ته کوتاه کرده بود،دوتایی می خندیدن ،سبحان می گفت:آبجی خشگل شده؟من مونده بودم بخندم یا داااااااااااااااااد بزنم،گفتم چرا اینجوریش کردی؟ گفت: میخواستم برای تولدش خشگل بشه.............
ینی من مونده بودم چه طور توی 15 دقیقه همه موهاشو کوتاه کرده بود و وانیا دختر جیغ جیغوی من صداش درنیومده بوووووود؟؟؟؟ هنوز تو شُکٌم
هیچی دیگه ادامه نداره وانیا رو بردم آرایشگاه و مجبور شدیم کلا کچلش کنیم و شد ایی کیی یو سان
اینم کادوی داییش... از این به یادموندنی تر نمی شه...