وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

وانیا کوچولوی خونه ی ما

بالاخره ما اومدیم

1392/7/17 19:26
نویسنده : مامان فاطمه
553 بازدید
اشتراک گذاری

 

با سلام و عرض پوزش بابت این همه تاخیر، بالاخره یه فرصت بدست آوردم که تا وانیا نیست(رفته خونه مامانی فرح) وبشو بروز کنم البته با یه عالمه خبر جدید، مهمتر از همه این که دخترم حدود 10 روزه در ترک جی جی به سر میبره، (البته هنوز 21 ماهشه اما بخاطر اینکه بیشتر روز رو شیر میخورد و میل کمی به غذا داشت نظر دکتر این بود که فعلا فقط روزا و بعدا شبا هم با جی جی باید خداحافظی کنه) چند روز اول یکمی سخت بود اما حالا وقتی میبینه میگه: اَه اَه

حالا دیگه وانیا کوچولوی خونه ما یه دخترِ خانوم شده که دیگه هم از پوشک گرفته شده هم جی جی و به همین سادگی توی یه چشم

animated gifs of Love and Valentines day- I love you teddy bear

بر هم زدن فسقلی ما بزرگ و بزرگتر میشه.....و مامان و بابا همیشه براش  بهترینا رو از خدای مهربون میخوان

 

 

 

 

 

 

مطلب مهم دیگه عکسای وانیا جوونم هست که بالاخره چندتاش و آماده کردم....

این عکسا مربوط به 19 ماهگیه

من عاشق این دست به سینه نشستن و این شکلک درآوردن واسه عکساتم نفسسسسس البته با اون دستت هم داری فضولی میکنی هااااااا

اینجا هم دخملی یه خنده همراه با تعجب برای ما کرده...

اینجا فشم و وانیا خانووم مشغول ماهیگیری

وانیا و عمه صدیقه،عمه بزرگ من--عسل خانوم اینقدر مشغول لذت بردن بود -تو اون هوای گرم پاهاشو گذاشته بود توی آب خنک- که هرچی صداش می زدم تا بتونم ازش یه عکس بگیرم، اصلا تحویل نمی گرفت

چه عجب یه نگا هم به من کردی،منم از فرصت استفاده میکنم و این لحظه رو ثبت میکنم. آماده باش  1   2    3

اینم وانیا و مامان در سرزمین عجایب که دخملی برای اولین بار توی تهران با عمه مژگان و عمو ایمان رفته و عاشق این هواپیما شده بود و وقتی دورش تموم شد هم دلش نمی خواست بیاد پایین ...

اینجا هم وقتی آقا فیله شروع به تکون خوردن کرد وانیا کلی ترسید و اومد بغل عمه 

اون شب بابا مجید با ما نبود چون برای انجام یه پروژه رفته بود لرستان و جاش خیلی خالی بود..... دلمونم براش تنگ شده بود       من:    وانیا:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

عاطفه
17 مهر 92 22:07
سلام . خوش به حالت چه جوری تونستی این کارو انجام بدی ! من از الان استرس از شیر گرفتنش و دارم خیلی دلم میخواد زودتر شروع کنم ولی همش میترسم ! آخه خیلی خیلی وابسته است ! پوشک و چی ؟ زود نبود ؟!
عکسای نازگل خانم خیلی خوشگل شده. ایشالله بابا مجیدش که اومد دوباره برید گردش که تلافی نبودنش شه





ممنون عزیزم--درمورد از شیر گرفتن من هم خیلی میترسیدم آخه وانیا خیلی وابسته بود و شیشه و پستونکم اصلا نمیخورد،چه توی خواب چه بیداری همش جی جی میخورد منم فکر میکردم اصلا نمی تونم از شیر بگیرمش اما اول تو طول روز کمش کردم و بیشتر محیطهای شلوغ میبردمش تا سرش گرم بشه و بعد 1 هفته یه روز صبح با یه رژلب قرمز سَرِ می می و رنگ کردم و چسب زدم وقتی دید خیلی بدش اومد و میگف : اه اه و چندبار دیگه هم در طول روز که جی جی میخواست بهش نشون دادم و بدش اومد،ولی موقع خوابیدن خیلی اذیت میکردو اذیت میشد 1 ساعتی راه میبردمش و نق میزد تا میخوابید......تا اینکه الان دیگه عادت کرده..
لی لی مامی آرشیدا
25 مهر 92 11:31
مبارک باشه دوره جدیداستقلال وبزرگ شدن وانیاجاندلمون براتون تنگیده بودخوب شدعکسای دخملی روگذاشتید.
مامان مهرسام
26 مهر 92 16:08
وای خدا جون باورم نمیشه که این مامان بالاخره وب دخملمو آپ کرده یعنی دارم درست می بینم وانیا جونم دلم برات تنگ شده بود خوشگلکم رفتی مسافرت حسابی خوش گذروندی هااااا
مامان ساجده
1 آبان 92 15:29
به به چشممون به جمال مامانی روشن شد عکسای دخملی هم خیلی قشنگ شده ماااااااشالاااااااااااا
عمه مژگان
25 آبان 92 19:36
یادش به خیر اون شب خیلی خوش گذشت بازم بییان پیشمون دلمون کلی واستون تنگ شده آره دل ما هم خیلی براتون تنگولیده