17 ماهگی
17 ماهگیت مبارک نفس مامان البته با تاخیر
اینم کیکت
بخشید دیر شد چون منتظر عکسها بودم که از خاله بگیرم آخه ماهگرد تولد شما مصادف شده بود با تولد دایی مهدی من و رفته بودیم خونه دایی که جشن گرفته بود
اینم جیگر خانوم ما که اینقدر مشغول بازی بود و نمی ذاشت ازش عکس بگیرم بالاخره کلی ازش عکس گرفتم تا این چندتا یکم بهتر شده
اینم بیتا خانوم دختر دایی مامان
دخترم تا میرسه به مهمونی کفش و جورابشو در میاره!!فکر میکنه"دَدَ"فقط توی ماشین و خیابونه
اینم گردنبند مروارید بیتا که بالاخره ازش گرفتم حالا ببینم چی هست؟؟؟
اونجا هم بهت خیلی خوش گذشت چون دیگه قاطی بچه بزرگ ها شده بودی (دختر خاله ها و دایی من از تو 2 3 سالی بزرگترن) و کارهای اونارو تکرار می کردی وپشت سرشون می دویدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی