ماهی!!
امشب بعد از افطار با بابایی و مامانی فرح رفتیم خونه مامان بزرگ(پدری) بابا که اونجا توجه شما به آکواریوم و ماهی های توش(مثل همیشه) جلب شد اما با این تفاوت که این بار وقتی با ماهی ها بازی می کردی اونارو صدا هم زدی ینی، مامانی گفت بگو ماهی و شما برای اولین بار گفتی "مایی"
هورااااااااااااااااااا یک کلمه جدید یاد گرفتی عقش من
البته اینم ناگفته نماند که به یه ماهی گیر داده بودی (که تقریبا این شکلی بود ولی مشکی)
و همش بهش می گفتی "دَ" ینی می خواستی اون بیاد بیرون تا باهاش بازی کنی
این عکسها رو هم بابا مجید اونجا از شما گرفته
البته چون با گوشی موبایله زیاد کیفیت نداره
اینجا هم من به شما گفتم بخند و شما اینجوری شدی!!!!
الان من نمی دونم این ینی چی که هر موقع میخوام عکس بگیرم و میگم بخند اینجوری میشی همزمان گفتم وانیا دندونات کوووووو؟ که داری دندونتم نشون میدی وگرنه دهنت هم بسته بود
اینم معنی خنده به تعبیر وانیا خانوم !!