وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

وانیا کوچولوی خونه ی ما

بالاخره ما اومدیم

  با سلام و عرض پوزش بابت این همه تاخیر، بالاخره یه فرصت بدست آوردم که تا وانیا نیست ( رفته خونه مامانی فرح ) وبشو بروز کنم البته با یه عالمه خبر جدید، مهمتر از همه این که دخترم حدود 10 روزه در ترک جی جی به سر میبره، (البته هنوز 21 ماهشه اما بخاطر اینکه بیشتر روز رو شیر میخورد و میل کمی به غذا داشت نظر دکتر این بود که فعلا فقط روزا و بعدا شبا هم با جی جی باید خداحافظی کنه) چند روز اول یکمی سخت بود اما حالا وقتی میبینه میگه: اَه اَه حالا دیگه وانیا کوچولوی خونه ما یه دخترِ خانوم شده که دیگه هم از پ وشک گرفته شده هم جی جی و به همین سادگی توی یه چشم بر هم زدن فسقلی ما بزرگ و بزرگتر میشه..... و مامان...
17 مهر 1392

خبر خبر

یه معذرت خواهیی بزررررررررگ از وانیا جووننم بخاطر تاخیری که توی آپ کردن وبش افتاده باید بکنم . بگم علتش سفر 12 روزه ما به تهران بوده که سر فرصت میام توضیح میدم و وب و بروز میکنم ...
20 شهريور 1392

چندتا عکس خگشل از عسل خانووووم

فسقلی ما چند وقتیه یاد گرفته وقتی چیزی و میخواد، دست به سینه وایسه تا مامان براش بیاره   اینم یه گنگیجیکش کوچولو (به قول دایی سبحان) که بابایی و دایی از توی کوچه پیداش کردن و آوردن خونه ما تا پیشی نخورش. وانیا  هم میخواد بهش غذا بده این عکس خشگل هم که توضیح خاصی نداره البته این عکسا مربوط به ماه قبله و نفس خانووم 17 ماهه بوده ...
27 مرداد 1392

تشکر ، تشکر

سلام به همه دوستای گلم. تو این پست لازم دونستم از زحمات دوستان و اقوامی که در طول جشنواره نی نی وبلاگ ما رو همراهی کردند تشکر  کنم:     اول از همه خاله فایزه که با اصرار اون وانیا خانوم توی این مسابقه شرکت کرد و تا آخر این جشنواره مارو همراهی کرد. و بعد عمه مژگان ،که با اینکه از نظر مسافت از ما خیلی دور بود،اما دلش با ما بود و  در جمع آوری رای نقش بسزایی داشت. و نفیسه جوون دوست خاله فایزه ،دوستای خوب مجازی و همه دوستای خوب دیگه که به ما کمک کردند. وانیا با جمع آوری 163 رای در ردیف 97 ام قرار گرفت (البته از بین 753 نفر) که این برای من ینی پیروزی . ت قدیم به وانیااا جونم...
26 مرداد 1392

شیطونی

ینی اگه 1 لحظه در خونه باز بمونه وانیا از پله رفته پایین و .... حالا بگرد و پیداش کن   تازگیا یاد گرفته شورت های عینکی و میکشه روی سرش مثه کلاه و میخنده (فیلمش هم موجوده)   چند روز هم هست که آنتن تلویزیون مشکل داره و ما باید توی ساعتی که برنامه عموپورنگ و میذاشته ، همه با هم دست بزنیم و بگیم" عمویی عمویی نه نه"این شعر و وانیا سروده و منو بابا رو مجبور میکنه که حتما دست بزنیم و این شعر و باهاش تکرار کنیم(آخه دخمل عاشق برنامه عمو پورنگه) ...
14 مرداد 1392

2تا کار جدید

دخترم 2 تا کار جدید و بزرگ یاد گرفته اول اینکه: درتاریخ 92/5/10 برای اولین بار وقتی از بیرون اومدیم خونه وانیا جورابهاشو خودش درآورد. البته اولش که نمی تونست ،یه جیغ کشید و تا من رفتم کمکش کنم خودش هر دوتا جورابشو درآورده بود.   و دوم اینکه فرداش، وقتی که  میخواست بره جیش کنه خودش شورتشو برای اولین بار در آورد.   هورااااااااااااااااااااا دخمل خانوووم شده ......... ...
14 مرداد 1392

توانایی های 18 ماهگی

حرفای وانیا ماما- بابا - مامایی- بابایی- عمه- دایی دایی- نَه موا = موبایل دَ = دَکی  با=بادکنک با= باد  مایی = ماهی بده= بده --البته یه  جور خاص میگی که نمی شه نوشت ما=ما ست ام= غذا به به= تنقلات مثه شکلات ی= یک دی = دو دِ =سه جی جَ=جی جی دَ=درد (این کلمه رو امروز که واکسن زدی خیلی میگی عزیزم مخصوصا وقتی میخوای راه بری و از درد نمی تونی الهی مامان قربونت بره)   آما یی= عمویی "س"همراه با تکون دادن سر  = مرسی آب بایی = به معنی آب بازی و گاهی هم تاب بازی تیس = وقتی  پیشی  می بینی  میگی  و ینی پیشت ببعی م...
9 مرداد 1392