وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

وانیا کوچولوی خونه ی ما

18 ماه گذشت...

تولد 18 ماهگیت مبارک نفس مامان     دختر کوچولوی من، امروز یک سال و نیمه که  از اومدنت میگذره و من و بابامجید هر روز عاشقونه تر از روز قبل دوست داریم قربونت برم    راستی خوشمل من امروز 3تا واکسن داشت اولیو که حواست نبود وقتی خانوم پرستار ب دستت زدش  روت رو برگردوندی به طرفش و نفهمیدی چی شد دومی رو ب پات زد ک یکمی گریه کردی وسومی که  قطره فلج اطفال بود رو هم با کمی استرس و گریه خ وردی ایشالا همیشه سلامت باشی گل دختر   ...
7 مرداد 1392

دختر مهربون من

امشب بابا مجید یکم مریض شده بود و سر شب میخواست استراحت کنه اما یه دخمل بلایی کفشای پاشنه بلند مامانشو پوشیده بود و همش می رفت بالای سر بابا و اونو صدا  می کرد تا باباش نگاش کنه که چه شیطونیایی میکنه ، بعد من اومدم و گفتم دخترم بابا مریض شده و باید بذاری لالا کنه حالا بیا با هم بریم از تو آشپزخونه براش دارو بیاریم،  که یهو دیدم وانیا کفشارو از پاش درآورد و با سرعت برق از پله ها رفت بالا به سمت آشپزخونه و اونجا  از کابینت های صاف که هیچ جای پایی نداره بالا رفت تا شربت مولتی ویتامینش که هر شب میخوره رو بر داره و بیاره برای بابایی ( اونجا بود که من میخوا...
5 مرداد 1392

نی نی شکمو

بالاخره ما هم به اصرار خاله فایزه تصمیم گرفتیم تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کنیم به همین خاطر یه شب که افطار خونه مامانی فریبا بودیم  از شما در حال خوردن رب که خیلییییییییییییییی دوست داری چندتا عکس گرفتیم و واسه نی نی سایت فرستادیم و الان هم تایید عکست اومد و شما رسما تو لیست شرکت کننده ها قرار گرفتی ( البته فکر کنم آخرین شرکت کننده باشی چون مهلت ثبت نام تا فرداست ) حالا من باید توی این وقت کم شروع به تبلیغ کنم ایشالا که شما هم تو لیست 20 نفر اول باشی . پیش بسوی برنده شدنننننننننننننننننن اینم چندتا عکس دیگه ...
1 مرداد 1392

ماهی!!

امشب بعد از افطار با بابایی و مامانی فرح رفتیم خونه مامان بزرگ(پدری) بابا که اونجا توجه شما به آکواریوم و ماهی های توش(مثل همیشه) جلب شد  اما با این تفاوت که این بار وقتی با ماهی ها بازی می کردی اونارو صدا هم زدی ینی، مامانی گفت بگو ماهی و شما برای اولین بار گفتی "مایی"    هورااااااااااااااااااا یک کلمه جدید یاد گرفتی عقش من البته اینم ناگفته نماند که به یه ماهی گیر داده بودی (که تقریبا این شکلی بود ولی مشکی)     و همش بهش می گفتی "دَ" ینی می خواستی اون بیاد بیرون  تا باهاش بازی کنی این عکسها رو هم بابا مجید اونجا از شما گرفته ...
1 مرداد 1392

تغییر رنگ مدفوع در کودکان

تغییر رنگ مدفوع در کودکان چه بخواهید و چه نخواهید ویژگی‌های مدفوع کودک اطلاعات زیادی درباره وضعیت داخلی او در اختیار والدین قرار می‌دهد که البته تمام این ویژگی‌ها به سن و تغذیه کودک بستگی دارد. اما اگر در حال غذا خوردن هستید، خواندن این مطلب رابرای بعد بگذارید. چند بار در روز طبیعی است؟ اینکه فرزندتان چند بار در روز مدفوع داشته باشد، مهم نیست اما ظاهرا این مسئله برای تازه‌مادران مهم است. بعد از 6 ماهگی بیش از 4 بار مدفوع در روز زیاد است و کمتر از یک بار در 3 یا 4 روز برای کودکی که با شیر مادر تغذیه می‌کند، کم است و کمتر از یک بار در روز برای کودکان بالای 2 سال بسیار کم محسوب می‌شود. به همین ...
22 تير 1392

از پوشک گرفتن کودک

چگونه زمان مناسب از پوشک گرفتن را تشخیص دهیم به یاد داشته باشید آموزش پیش از زمان مناسب می‌تواند مشکلاتی از قبیل شب ادراری، استرس و احساس ناامنی و اعتماد به نفس پایین برای کودکان به همراه داشته باشد . با توجه به رشد جسمی، رفتاری و روان‌شناختی سن مناسب برای شروع استفاده از لگن،  سنی است که کودک بتواند به راحتی راه برود، بدود، بنشیند و از پله‌ها بالا و پایین برود. زمان دفع مشخص و منظمی داشته باشد و بتواند حرکات روده‌ای را تا حدودی کنترل کند. بتواند بیش از ۳ یا ۴ ساعت خشک بماند. این امر به شما نشان می‌دهد ماهیچه‌های مثانه به قدری قوی شده‌اند که بتوانند ادرار را برای مدت مشخصی نگه دار...
12 تير 1392

17 ماهگی

 17 ماهگیت مبارک نفس مامان البته با تاخیر اینم کیکت بخشید دیر شد چون منتظر عکسها بودم که از خاله بگیرم آخه ماهگرد تولد شما مصادف شده  بود با تولد دایی مهدی من و رفته بودیم خونه دایی که جشن گرفته بود اینم جیگر خانوم ما که اینقدر مشغول بازی بود و نمی ذاشت ازش عکس بگیرم بالاخره کلی ازش عکس گرفتم تا این چندتا یکم بهتر شده اینم بیتا خانوم دختر دایی مامان دخترم تا میرسه به مهمونی کفش و جورابشو در میاره!!فکر میکنه"دَدَ"فقط توی ماشین و خیابونه اینم گردنبند مروارید بیتا که بالاخره ازش گرفتم حالا ببینم چی هست؟؟؟   اونجا هم بهت خیلی خوش گذشت چون دیگه قاطی بچه بزرگ ها شده بودی (د...
12 تير 1392